زندگی رسم خوشایندی است



یک روز از صبح به هر انتشاراتی که می دانستم کاربلد و خوش نام است تماس گرفتم برای چاپ نمایشنامه ام. اکثرا می گفتند فعلا تالیفی چاپ نمی کنیم سپس به پیشنهاد یکی از وبلاگ نویسان به انتشارات جامعه شناسان و روش شناسان ایمیل کردم و مختصری با دبیر انتشارات تلفنی حرف زدم به نظر آدم فرهیخته و کاربلدی بود. قرار است طی یکماه به من اطلاع دهند

*****

مدتی بیکار بودم جز خانه داری کاری نمی کردم و کم کم حس بد بیکاری و تنبلی و بدردنخوری به من دست داده بود تا اینکه کار جدیدی شروع کردم به نوشتن. ابتدا یک لیست از مشکلات اجتماعی تهیه کردم. 

حلبی آباد

گور آباد

فقر

خشنونت خانگی

فرار از خانه

روسپیگری 

سقط جنین 

الکل. مواد

گدایی، گدایی مجازی و اینترنتی

مهاجرت غیر قانونی 

خودکشی 

 

و. 

خب نوشتن داستانی که همه ی این ها را در پی بگیرد کار سختی نیست. و ربط دادن این معضلات بی معنا نیست. فرض کنید سهیلا دختر جوان بدشانسی است که در فلاکت حلبی آبادی در خانواد ای پر از افسردگی، فقر، اعتیاد و. پرورش می یابد

پدر معتاد از خماری دچار خشونت خانگی با سایر اعضا می شود 

سهیلا فرار می کند

سهیلا روسپی می شود 

در امتداد روسپیگری اعتیاد و سقط جنین دور از انتظار نیست

سهیلا در نهایت یا از اعتیاد می میرد یا خودکشی یا خیلی خوش شانس باشد مهاجرت غیرقانونی البته به شرط زنده ماندن

در واقع بدبختی ها همه به هم مربوط است. خوشبختی ها را نمی دانم

اگر کسی نظر یا پیشنهادی دارد برای این نمایشنامه به من بگوید 

اگر چه می خواهم پایان داستان باز باشد. نادر راننده ای که سهیلا را سوار می کند و به او انتخاب می دهد که یا  بماند شرافتمندانه زندگی کند یا برود پی زندگی ولنگاری که اگر چه با جبر شروع شد اما ادامه اش می تواند به درستی طی شود.

 


آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

yalda فارس درایو هر چی بخوای اینجاست fanoosprc خـــبــرِ آفـــاق فروش فایل پی دی اف میهن استور | متنوع ترین فروشگاه ایرانیان روح الله مهرجو کارشناس ارتباطات و پژوهشگر حوزه اجتماعی ♔ سرزمین یخی ♔ جامع ترین خبرنامه سئو